برج دختر استانبول kiz kulesi

تاریخ برج دختر استانبول

قدمت برج دختر یا همان برج میدن استانبول به ۱۰۰۰ سال قبل و دوران حکومت بیزانس بر ترکیه باز می گردد. این برج که با نام های لیندروس، دامالیس و آدکلا نیز شناخته می شود، در طول زمان کاربردهای زیادی داشته است. در حکومت های مختلف از برج دختر به عنوان محل دریافت عوارض و گمرک کشتی ها، برج دفاعی، فانوس دریایی، ایستگاه رادیویی و بیمارستان موقت استفاده می شده است.

این مکان تاریخی فراز و نشیب ها و اتفاقات بسیاری را پشت سر گذاشته و چندین بار تخریب و بازسازی شده است. در زمان تسخیر قسطنطنیه توسط عثمانی ها ساختمان اصلی این برج که از جنس سنگ بود از بین رفت و به جای آن بنای جدید از چوب ساخته شد. اما بنای چوبی نیز به علت آتش سوزی تخریب شد. سپس بنای دیگری توسط معماران مشهور استانبول در این مکان احداث گردید که شامل برجی سنگی با اتاقی گنبدی و فانوسی بر روی آن و میله ای مرتفع می شود. در سالهای اخیر نیز مرمت هایی جهت مقاوم سازی و زیباسازی برج دختر صورت گرفته و از بتن برای بدنه آن استفاده شده است.

داستان ها و افسانه های برج دختر استانبول

درباره برج میدن استانبول که با نام برج دختر شهرت یافته است داستان ها و افسانه های زیادی از گذشته تا کنون در بین مردم نقل می شود. از میان تمام قصه های عجیب ۳ داستان بیشتر از بقیه مورد توجه قرار گرفته و افراد زیادی به آنها باور دارند. این سه داستان به شرح زیر می باشند:

داستان شاهزاده و مار

یکی از معروفترین داستان هایی که درباره برج دختر استانبول وجود دارد داستان شاهزاده و مار است. نقل شده که در زمان های دور یک طالع بین به پادشاه قسطنطنیه می گوید که دختر زیباروی او در سن ۱۸ سالگی در اثر گزش نیش مار خواهد مرد. پادشاه برای محافظت از دخترش دستور به ساخت قلعه دور از خشکی و مارها و در میان دریا می دهد تا دخترش در امنیت در این مکان زندگی کند.

سالها می گذرند و در روز تولد ۱۸ سالگی دختر پادشاه با سبدی از میوه به دیدار فرزندش می رود و زمانی که شاهزاده خانم سبد میوه را با خوشحالی باز می کند ناگهانی ماری از آن بیرون پریده و وی را نیش می زند و باعث مرگش می شود. از آن پس نام این مکان را برج دختر می گذارند.

داستان هیرو و لیندر

از دیگر داستان های تعریف شده برای برج دختر می توان به افسانه عاشقانه و دراماتیک هیرو و لیندر اشاره نمود. طبق این افسانه در روزگاران گذشته دختری پاکدامن به نام هیرو سوگند می خورد برای حفظ عفت و پاکدامنی خویش تا آخر عمر از همگان دوری کند. بنابراین برای زندگی در تنهایی به این برج می رود.

در همان زمان مردی به نام لیندر با قایق از کنار این برج گذشته و دختر را می بیند و عاشق او می شود. وی برای دریافت پاسخ مثبت از دختر و دیدن او هر شب به سمت جزیره شنا می کند. در نهایت هیرو عاشق این مرد می شود. در یکی از شبها که طبق معمول لیندر برای دیدار با معشوق خود دل به دریا می زند، هوا طوفانی شده و امواج خشمگینی پدیدار می گردد. مرد عاشق در تاریکی شب و در میان موج های خروشان راه خود را گم کرده و جانش را از دست می دهد و هیرو صبح جسد بی جان او را در ساحل جزیره پیدا می کند. هیرو از شدت ناراحتی خود را از بالای برج به پایین انداخته و می میرد. از این رو نام این برج به برج دختر معروف شده است.

داستان بطال

افسانه بطال داستان دیگری است که در کتب و روایت های تاریخی برای برج میدن استانبول نقل شده است. بطال نام یکی از جنگاوران حکومت عثمانی بود که امپراتور روم از ترس او خانواده و دختر جوان خود را به برج میدن می فرستد و برای محافظت از آنها کشتی ها و نیروهای فراوانی قرار می دهد. اما بطال که عاشق دختر پادشاه شده بود تمام کشتی ها را در هم می شکند و به آتش می کشد و او را بدست می آورد.

پس از آن که برج دختر دیگر ایستگاه رادیویی منطقه نبود، برای مدت ها بلااستفاده باقی ماند تا آن که در سال ۱۹۹۵ میلادی شرکتی به نام هاموگلو (Hamoglu) به سراغ این برج باستانی رفت و توانست مدیریت برج دختر را به دست بگیرد.

طبیعی بود که پیش از هر کاری یک بازسازی اساسی برای ظاهر و تحکیم سازی سازه برج انجام شود. یکی از مهمترین و عمده ترین آن ها، بازسازی برج برای فیلم سینمایی دنیا کافی نیست جیمز باند بود. همچنین پس از زلزله ای که در سال ۱۹۹۷ میلادی رخ داد، تعدادی ستون فولادی در اطراف برج برای محافظت از آن اضافه شد. 

در نهایت پس از ۵ سال، درهای برج دختر در سال ۲۰۰۰ میلادی به روی عموم گشوده شد. امروزه این برج از جمله موزه های شهر تاریخی استانبول محسوب می شود و با رستوران و کافه ای جذاب از بازدیدکنندگان و گردشگران پذیرایی می کند.